🔸شعله متولد ۵۵ و در شهرری است. تا سوم راهنمایی درس خوانده است و از ازدواج اولش با مردی ایرانی، ۳ فرزند دارد. می‌گوید ازدواجش اجباری بوده است و با همسرش ۱۵ سال اختلاف سنی داشته‌است.

🔸در سال ۷۷، درحالیکه ۲۲ سال سن و ۳ فرزند داشته است با عبدالکریم که از اتباع افغان است ازدواج می‌کند. آنها تنها یکسال در ایران می‌مانند و بعد به افغانستان می‌روند.

🔸شعله از زندگی مشترکش با عبدالکریم نیز صاحب ۴ فرزند، ۱پسر و ۳ دختر می‌شود.

🔸وقتی به دیدارش رفتند، اتاق کوچکی را دیدند که فرزندانش در آن مشغول به بازی بودند، او که خودش تازه از راه رسیده بود، رفت تا برای پذیرایی از چاه همسایه آب بیاورد. هر اتاقکی را در محل زندگی شعله می‌توانستی دستشویی یا حمام بپنداری…

🔸عبدالکریم پس از آمدنشان به هرات، معتاد شده بود و حالا شعله تنها مانده بود و مجبور بود تا برای تامین مخارج فرزندانش کار کند. از او می‌پرسند: همسرت در خانه مواد مصرف می‌کند؟ و او با شرم می‌گوید مگر جای دیگری هم دارد؟

🔸شعله امیدوار بود برای چندمین بار بتواند همسرش را ترک دهد اما آن تردید همیشگی از آینده در چشمانش معلوم بود…

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پست های مرتبط